وقتی که قلبهایمان كوچكتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلكهایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشكند ...
وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...
آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی ...
آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...
آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم ...
و تو را نفس میكشیم ...
وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاك میكنی ...
و یكی یكی غصهها را از دلمان برمیداری ...
گره تكتك بغضهایمان را باز میكنی
و دل شكستهمان را بند میزنی ...
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند ...

خوابهایمان را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...

آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میكنی
و دردها را درمان

ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهیها سفید سفید ...

اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری…
هیچ صدایی نخواهی شنید …
قلـــــــــــــــــبِ مـــــــــــــــــن طاقت این همه خوشبختی رو نداره….
با خودم عهد بستم…
بار دیگر که تورا دیدم …
بگویم از تو دلگیرم…
ولی باز تو را دیدم…
و گفتم : بی تو میمیرم…
انگشتانم كه لاي ورق هاي ديوان حافظ ميروند
دست و دلم ميلرزد ...
اما
به خواجه مي سپارم تا اميد را از دلم نگيرد
دلم ميخواهد هميشه بگويد :
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
دنیای آدم بـــرفـــــــی دنیای ساده ایــــــــست...
اگر بــــــــــرف بیاید هــست ...
اگر برف نیایـــــد نیســـت...
مثل دنیــــای منــــ...!!! اگـــــــــــــــــــــر تــــــــــــــــو باشی هستمـــــ ...اگر نباشـــــــی...!!!
مثل پرستو پروازکن طولانی اما هدفمند
مثل پروانه بمیر دردناک اماعاشق